صدای چرخش دستگیره ی "در"
در خانه می پیچد ؛
و تو پاورچین پاورچین
نزدیک می شوی.....
روی بستر تنم قدم می زنی ،
و عطرت ؛
پر می کند
مشامم را......
چشمانم را باز می کنم ،
پرده تکان می خورد ،
پنجره ها به هم می کوبند ،
و چیزی ؛
در درونم ،
فرو می ریزد.....
چیزی مثل از دست دادن " تو ".......
""" کابوس نبودنت """
چه غم انگیز است......!!!
بی اجازه دوستت دارم
چشم از تو ، اشڪ از مڹ
دل از تو ، درد از مڹ
قلب از تو ، طپش از مڹ
نفس از تو ، مرگ اگر باشد
آڹ هم از مڹ ...
شبی باران ، شبی آتش ، شبی آیینه و سنگم
شبی از زندگی سیرم ، شبی با مرگ می جنگم
تو آتش می شوی بر خرمن احساس تنهاییم
تو را با هر نفس می بویم ، اما باز دلتنگم
میدانی ؟
وقتی ازم میپرسی خوبی؟
سکوت میکنم و میگم ای بدنیستم میگذره ...
بدون اصلا خوب نیستم تظاهر به خوب بودن میکنم
آنقدر بدم که حتی خودمم نمیتونم خودمو دلداری بدم ...
درست مثل امشب ...