کلبه شبگرد تنها

کلبه شبگرد تنها

تنهایی شبگرد تنها
کلبه شبگرد تنها

کلبه شبگرد تنها

تنهایی شبگرد تنها

قانون . . .

دوستم قانون جالبی داشت. با وجود داشتن همسر و بچه و کار پرمسئولیت… مثل دوران بچگی و نوجوانی تنهایی ماهی یک شب را خانه پدر و مادرش سر می کرد.
میگفت خیلی وقتها کار خاصی نمی کردیم. پدرم تلویزیون نگاه میکرد و من کتاب میخواندم. مادرم تعریف میکرد و من گوش میدادم من حرف میزدم و پدر… میخوابیدیم و صبح صبحانه میخوردم و برمی گشتم به زندگی. میگفت بعد فوت مادرم از خاطراتش فهمیدم که ان شبها برایش بهترین لحظات عمرش بوده!
میگفت خیلی خوشحالم که از این فرصت و شانس زندگیم، نهایت استفاده را برده ام

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.